خریدنیلغتنامه دهخداخریدنی . [ خ َ دَ ] (ص لیاقت ) قابل خریدن . درخور خریدن . لایق خریدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرادینلغتنامه دهخداخرادین . [ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از شهرهای آرمنیه است که آن به ابتدا شهر بزرگی بوده و بعدها کوچک گردیده است . حقوق دیوانی این شهر پنج هزاروسیصد دینار است . (از نزهة القلوب چ دبیرسیاقی ص 118).
ناخریدنیلغتنامه دهخداناخریدنی . [ خ َ دَ ] (ص لیاقت ) غیرقابل خریداری . که قابل خریدن نیست . مقابل خریدنی . رجوع به خریدنی شود.
خریدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ت] خریده، خریداریشده رشوهگیر، زرخرید خریدنی، باب خرید مصرفی
ناخریدنیلغتنامه دهخداناخریدنی . [ خ َ دَ ] (ص لیاقت ) غیرقابل خریداری . که قابل خریدن نیست . مقابل خریدنی . رجوع به خریدنی شود.