خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشت سر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خشت سر
لغتنامه دهخدا
خشت سر. [ خ ِ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل ، واقع در 24 هزارگزی شمال باختر آمل و یک هزارگزی جنوب شوسه کناره و پنج هزارگزی باختر محمود آباد. این ده در دشت قرار دارد باآب و هوای معتدل و مرطوب . آب آن از آبش رود و فاضلاب...
-
واژههای مشابه
-
خِشت
لهجه و گویش بختیاری
xešt خشت.
-
خشت خشت
لغتنامه دهخدا
خشت خشت . [ خ ِ خ ِ ] (اِ صوت ) خش خش و آن صوت کاغذ و جامه و غیر آن است : خشت خشت موش در گوشش رسیدخفت مردی شهوتش کلی رمید.مولوی (مثنوی ).
-
خِشت خِشت
فرهنگ گنجواژه
صدای خزیدن.
-
خشت خشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [قدیمی] xeštxešt = خشخش: ◻︎ خشتخشت موش در گوشش رسید / خفت مردی، شهوتش کلی رمید (مولوی: ۸۹۶).
-
خِشت و خِشت
فرهنگ گنجواژه
صدای خزیدن.
-
خش خشت
لغتنامه دهخدا
خش خشت . [ خ ِ خ ِ ] (اِ صوت ) بمعنی خشت خشت است که صدای ورق کاغذ و جامه و آواز شلوار نوپوشیده باشد و جز آن . (از برهان قاطع) : که فرومرد از یکی خش خشت موش .مولوی .
-
خشت پخته
لغتنامه دهخدا
خشت پخته . [ خ ِ ت ِ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) آجر، آجُرَّه ، آگور. (یادداشت بخط مؤلف ). قِرمید. (دهار). طوب . (منتهی الارب ). مقابل خشت خام . چون خشت خام را در کوره گذارند و حرارت دهند پخته شود این خشت پخته را آجر می نامند : با سنگ و خ...
-
خشت پسین
لغتنامه دهخدا
خشت پسین . [ خ ِ ت ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خشت آخری بنا. آخرین خشت ساختمان : آنچه بدو خانه نوآیین بودخشت پسین آب نخستین بود.نظامی .
-
خشت خام
لغتنامه دهخدا
خشت خام . [ خ ِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خشت ناپخته . مقابل آجر. خشتی که از قالب بدرآمده باشد و در کوره برای پختن قرار نداده باشند، لَبِن : آنچه در آینه جوان بیندپیر درخشت خام آن بیند.
-
خشت دامن
لغتنامه دهخدا
خشت دامن . [ خ ُ /خ َ م َ ] (اِ) مادرزن . خوشدامن . (لغت محلی شوشتر).
-
خشت زدن
لغتنامه دهخدا
خشت زدن . [ خ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) پاره ٔ گل در قالب خشت زنی قرار دادن وبشکل قالب در آوردن و در آفتاب گذاردن تا خشک شود و برای ساختن بنا بکار آید. خشت ساختن . خشت مالیدن . خشت مالی کردن . تلبین . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) : لاف از سخن چو در...
-
خشت زر
لغتنامه دهخدا
خشت زر. [ خ ِ ت ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خشتی که از طلا ساخته شده است . کنایت از آفتاب است . (از انجمن آرای ناصری ) (از برهان قاطع).
-
خشت زرین
لغتنامه دهخدا
خشت زرین . [ خ ِ ت ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خشت طلائی . کنایت از آفتاب عالمتاب است . (از انجمن آرای ناصری ) (از برهان قاطع).