خشیشلغتنامه دهخداخشیش . [ خ ُ ش َ ] (اِ) آهوبره ٔ خرد برفتار آمده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خرجیفرهنگ فارسی معین(خَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) هزینه ، هزینة زندگی . ؛ خاصه ~ ول خرجی تبعیض آمیز، بذل و ب خشش اسراف آمیز و معمولاً غیرعادلانه .
درخششلغتنامه دهخدادرخشش . [ دُ / دَ / دِ رَ ش ِ ] (اِمص ) عمل درخشیدن . اسم از درخشیدن . درخشندگی . روشنی . رونق . تابداری . (ناظم الاطباء). پرتوافکنی . روشنی دهی : میان بزرگان درخشش مراست چو بخ
داد و بخششلغتنامه دهخداداد و بخشش . [ دُ ب َ ش ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عطا و دهش . || قسط. (دهار). رجوع به داد و رجوع به بخشش شود.
تتنای بخششلغتنامه دهخداتتنای بخشش . [ ] (اِخ ) یکی از حکام فرس بود در فلسطین ، کتاب عزرا 345 و 6 و 6: 6 و 13. (قاموس کتاب مقدس ).