خشکانشdrying 1واژههای مصوب فرهنگستانفرایند تغییر دادن مادۀ پوششی از حالت مایع به جامد با تبخیر حلاّلها یا ایجاد واکنشهای فیزیکی ـ شیمیایی یا هر دو متـ . خشک کردن
خشکانجلغتنامه دهخداخشکانج . [ خ ُ ] (ص ) خشک اندام . لاغر. نزار. سخت نحیف . (یادداشت بخط مؤلف ) : تو چنین فربه و اکنده چرائی پدرت هندوی بود یکی لاغر و خشکانج و نحیف .لبیبی .
خشکانجفرهنگ فارسی عمیدلاغر؛ نحیف؛ استخوانی: ◻︎ تو چنین فربه و آگنده چرایی؟ پدرت / هندویی بود یکی لاغر و خشکانج و نحیف (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۶).