خشکه مقدسلغتنامه دهخداخشکه مقدس . [خ ُ ک َ / ک ِ م ُ ق َدْ دَ ] (ص مرکب ) آنکه اطاعت صرف از ظواهر شریعت کند. خشک مقدس . رجوع به خشک مقدس شود.
خشکه مقدسفرهنگ فارسی معین( ~. مُ قَُ دَ) [ فا - ع . ] (ص .) ویژگی آن که در انجام امور مذهبی به ظواهر توجه دارد نه به باطن یا در ظواهر امور دینی سخت گیر است .
خشکهلغتنامه دهخداخشکه . [ خ ُ ک َ / ک ِ] (ص نسبی ، اِ) پلاو (پلو) بی روغن . || آردگندم ناپخته . (برهان قاطع). || نان مخصوصی است . (یادداشت بخط مؤلف ). || نوعی آهن زودشکن . (یادداشت بخط مؤلف ). || در اصطلاح تدبیر منزل بمعنی استخدام نوکر و خادمه است با ماهیان
خشکهفرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه، مجاز] ویژگی دستمزدی که بهجای جیرۀ جنسی به کسی پرداخت میشود: جیرۀ خشکه.۲. (قید) [عامیانه، مجاز] نقدی.۳. (اسم) هرنوع نانی که هنگام پختن آن را مانند بیسکویت خشک میکنند. خشک: سرفهخشکه.۴. (اسم) نوعی فولاد سخت و بیآب که در قالبسازی به کار میرود.۵. خشککردهشده:
خشکهفرهنگ فارسی معین(خُ کِ) (اِ.) 1 - هرچیز خشک . 2 - آردی که سبوس آن را نگرفته باشند. 3 - فولاد. 4 - پلوی بدون روغن . 5 - بهای چیزی به نقد.
خشکه مقدسیلغتنامه دهخداخشکه مقدسی . [ خ ُ ک َ / ک ِ م ُ ق َدْ دَ ] (حامص مرکب ) عمل خشکه مقدس . اطاعت کنندگی از ظواهر شریعت . (یادداشت بخط مؤلف ).
dissimulatedدیکشنری انگلیسی به فارسیفراموشکار، خشکه مقدس بودن، پنهان کردن، برروی خود نیاوردن، دورویی کردن، فریب دادن
dissimulatesدیکشنری انگلیسی به فارسیdissimulates، خشکه مقدس بودن، پنهان کردن، برروی خود نیاوردن، دورویی کردن، فریب دادن
dissimulateدیکشنری انگلیسی به فارسیانصراف دادن، خشکه مقدس بودن، پنهان کردن، برروی خود نیاوردن، دورویی کردن، فریب دادن
خشکهلغتنامه دهخداخشکه . [ خ ُ ک َ / ک ِ] (ص نسبی ، اِ) پلاو (پلو) بی روغن . || آردگندم ناپخته . (برهان قاطع). || نان مخصوصی است . (یادداشت بخط مؤلف ). || نوعی آهن زودشکن . (یادداشت بخط مؤلف ). || در اصطلاح تدبیر منزل بمعنی استخدام نوکر و خادمه است با ماهیان
خشکهفرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه، مجاز] ویژگی دستمزدی که بهجای جیرۀ جنسی به کسی پرداخت میشود: جیرۀ خشکه.۲. (قید) [عامیانه، مجاز] نقدی.۳. (اسم) هرنوع نانی که هنگام پختن آن را مانند بیسکویت خشک میکنند. خشک: سرفهخشکه.۴. (اسم) نوعی فولاد سخت و بیآب که در قالبسازی به کار میرود.۵. خشککردهشده:
خشکهفرهنگ فارسی معین(خُ کِ) (اِ.) 1 - هرچیز خشک . 2 - آردی که سبوس آن را نگرفته باشند. 3 - فولاد. 4 - پلوی بدون روغن . 5 - بهای چیزی به نقد.
دره خشکهلغتنامه دهخدادره خشکه . [ دَرْ رَ خ ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش زراب شهرستان سنندج . واقع در 53هزارگزی شمال خاوری راه اتومبیل رو سنندج به مریوان . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
دره ویان خشکهلغتنامه دهخدادره ویان خشکه . [ دَ رِ خ ُ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خورخوره بخش دیواندره شهرستان سنندج . واقع در 52هزارگزی دیواندره و 6هزارگزی خاور هولدن آباد، با 228 تن سکنه . آب آن
تابوت خشکهلغتنامه دهخداتابوت خشکه . [ خ ُ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) مثل تابوت خشکه ، بسی نزار. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1415).
چنارخشکهلغتنامه دهخداچنارخشکه . [ چ ِ خ ُ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کریت بخش پاپی شهرستان خرم آباد که در 40 هزارگزی باختر ایستگاه سپیددشت واقع است . کوهستانی و معتدل است و 240 تن سکنه دارد. آبش از چشمه چنار. محصولش غلات و لبنیات
خشکهلغتنامه دهخداخشکه . [ خ ُ ک َ / ک ِ] (ص نسبی ، اِ) پلاو (پلو) بی روغن . || آردگندم ناپخته . (برهان قاطع). || نان مخصوصی است . (یادداشت بخط مؤلف ). || نوعی آهن زودشکن . (یادداشت بخط مؤلف ). || در اصطلاح تدبیر منزل بمعنی استخدام نوکر و خادمه است با ماهیان