لغتنامه دهخدا
خاسف . [ س ِ ] (اِخ ) نام مرد افسانه ای است در یکی از داستانهای مجمل التواریخ و القصص : گویند که برهمن از کشتن چندان مردم پشیمانی خورد، گفت پرستیدن بر سر کوه بمردم کشتن بدل کردم ، پس روزی برهمنی نام وی خاسف بیامد، و او را پندها داد. برهمن گفتا همچنین است و من خود پشیمانم . اک