خصیصیلغتنامه دهخداخصیصی . [خ ِص ْ صی صا ] (ع مص ) مصدر دیگریست برای «خصیصاء» و «خص » رجوع به «خص » و «خصیصاء» در این لغت نامه شود.
خسیسیلغتنامه دهخداخسیسی . [ خ َ ] (حامص ) فرومایگی . پستی . رذالت . حقارت . خست . (یادداشت بخط مؤلف ).
خشیشیلغتنامه دهخداخشیشی . [ خ َ ] (اِ) نوعی از پارچه ٔ پوشیدنی باشد. (برهان قاطع) : بجان خشیشی سنجاب ما طلب داردیکی که باشدش از گرم و سرد دهر خبر. نظام قاری .بنگر خط غبار خشیشی که صفحه ای زان خط بهیچ کاغذ و دفتر نوشته اند. <
خشیشیلغتنامه دهخداخشیشی . [ خ ُ ش َ شی ] (ص نسبی ) منسوب به خشیش که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
خصیصاءلغتنامه دهخداخصیصاء. [ خ ِص ْ صی ] (ع مص ) تفضیل دادن چیزی را بر چیزی دیگر وخاص کردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به «خص » و «خصیصی » در این لغت نامه شود.
خصلغتنامه دهخداخص . [ خ َص ص ] (ع مص ) مصدر دیگری برای خصوص و خُصوصیَّة خَصوصیَّه و خصیصی [ خ ِ ص صی صا ] و خصیصاء [ خ ِ ص صی صاء ] و خُصیَّة و تَخِصَّة. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). رجوع به خصوص شود.
چراگاه تخصیصیgrazing allotment, range allotmentواژههای مصوب فرهنگستانمحدودۀ معینی از یک مرتع که به شمار مشخصی از دامهای متعلق به فرد دارای مجوز اختصاص یافته است