خضرمهلغتنامه دهخداخضرمه . [ خ َ رَ م َ ] (اِخ ) نام شهریست در یمامه و متعلق به بیعه . گویند: قصبه ٔ یمامه است . (از معجم البلدان ).
خضرمیلغتنامه دهخداخضرمی . [ خ ِ رِ ] (ع اِ) واحد خضارمه . (منتهی الارب ). رجوع به خضارمه در این لغت نامه شود.
زباءلغتنامه دهخدازباء. [ زَب ْ با ] (اِخ ) چشمه ای است بیمامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چشمه ای است در یمامه و خضرمه و صعفوقة از آن نوشیده اند. (تاج العروس ). چشمه ای است در یمامه و خضرمه و صعفوقه ٔ آل حفصة از آن آب میبرند. (از معجم البلدان ).