خطابیلغتنامه دهخداخطابی . [ خ َطْ طا ] (اِخ ) ابوسلیمان . رجوع به ابوسلیمان خطابی در این لغت نامه شود.
خطابیلغتنامه دهخداخطابی . [ خ َطْ طا ] (اِخ ) ابومحمدعبداﷲبن محمدبن حرب الخطاب . وی از نحویان بود و مذهب کوفی در نحو داشت و او راست کتاب النحو الکبیر و کتاب النحو الصغیر و کتاب عمود النحو. (ابن الندیم ).
خطابیلغتنامه دهخداخطابی . [ خ ِ بی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به خطابه : سخنهای خطابی و امثال آن که بنظر اول آنرا نظرةالحرفا گویند. (جهانگشای جوینی ). || لفظی و زبانی و شفاهی . (ناظم الاطباء).
خطیابیline hunting, LHواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که مشترک با استفاده از آن میتواند با گرفتن یک شماره و دستیابی به تعدادی واسط، ازطریق هر خطی که آزاد باشد ارتباط برقرار کند
خطابی حسینیلغتنامه دهخداخطابی حسینی . [ خ ِ بی ی ِ ح ُ س َ ] (اِخ ) وی از منجمان متطبب بود که برای سلطان بایزیدبن سلطان محمد فاتح کتاب تحفةالحساب رادر سال 895 هَ . ق . تألیف کرد. (از کشف الظنون ).
ضربدیکشنری عربی به فارسیپارچه سست بافت پرچمي , خطابي دوستانه , شنل بچگانه , بس شماري , ضرب , افزايش , تکثير , برجسته , قابل توجه , موثر , گيرنده , زننده
خطابیلغتنامه دهخداخطابی . [ خ َطْ طا ] (اِخ ) ابوسلیمان . رجوع به ابوسلیمان خطابی در این لغت نامه شود.
خطابیلغتنامه دهخداخطابی . [ خ َطْ طا ] (اِخ ) ابومحمدعبداﷲبن محمدبن حرب الخطاب . وی از نحویان بود و مذهب کوفی در نحو داشت و او راست کتاب النحو الکبیر و کتاب النحو الصغیر و کتاب عمود النحو. (ابن الندیم ).
خطابیلغتنامه دهخداخطابی . [ خ ِ بی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به خطابه : سخنهای خطابی و امثال آن که بنظر اول آنرا نظرةالحرفا گویند. (جهانگشای جوینی ). || لفظی و زبانی و شفاهی . (ناظم الاطباء).
خطابیلغتنامه دهخداخطابی . [ خ َطْ طا ] (اِخ ) ابوسلیمان . رجوع به ابوسلیمان خطابی در این لغت نامه شود.
خطابیلغتنامه دهخداخطابی . [ خ َطْ طا ] (اِخ ) ابومحمدعبداﷲبن محمدبن حرب الخطاب . وی از نحویان بود و مذهب کوفی در نحو داشت و او راست کتاب النحو الکبیر و کتاب النحو الصغیر و کتاب عمود النحو. (ابن الندیم ).
خطابیلغتنامه دهخداخطابی . [ خ ِ بی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به خطابه : سخنهای خطابی و امثال آن که بنظر اول آنرا نظرةالحرفا گویند. (جهانگشای جوینی ). || لفظی و زبانی و شفاهی . (ناظم الاطباء).
قیاس خطابیلغتنامه دهخداقیاس خطابی . [ س ِ خ ِ / خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) قیاسی است مرکب از مقدمات مقبوله یا مظنونه و غرض از خطابه و قیاس خطابی ترغیب مردم است در آنچه آنان را سود دارد از امور معاش و معاد. (فرهنگ فارسی معین از دستور ج <span class=
ملک خطابیلغتنامه دهخداملک خطابی . [ م َ ل ِ خ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خالصه است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 172 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).