خطبه ٔ کتابلغتنامه دهخداخطبه ٔ کتاب . [ خ ُ ب َ / ب ِ ی ِ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ستایش خداوند و نعت پیغمبر است که به اول کتاب آید و آن یا ابتدائیه است یا الحاقیه . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خطبه ابتدائیه و خطبه ٔالحاقیه در این لغت نامه شود <span class="h
خطبهلغتنامه دهخداخطبه . [ خ ِ ب َ ] (ع اِمص ) خواستگاری زن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : خلیفه ٔ عباسه را بجعفر داد، خطبه خواند. (تاریخ بخارای نرشخی ).این پیرزن هنوز عروس کرم نزادپس سر چرا بخطبه ٔ این زن درآورم . خاق
خطبةلغتنامه دهخداخطبة. [ خ ِ ب َ ] (ع مص ) مصدر دیگر خَطب و بمعنی خواستگاری کردن زن باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). زن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). خُطبَه . (منتهی الارب ).
خطبةلغتنامه دهخداخطبة. [ خ ُ ب َ ] (ع مص ) مصدر دیگر خطابه . رجوع به خَطابَة در این لغت نامه شود. || خِطبَة؛ زن خواستن . (ناظم الاطباء).
خطیبةلغتنامه دهخداخطیبة. [ خ َطْ طی ب َ ] (ع ص ) زن خواستگاری کرده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خطبةدیکشنری عربی به فارسیرجز خواني , باصداي بلند نطق کردن , نصيحت , موعظه , وعظ , خطبه , خطابه , اندرز , گفتار , وابسته بموعظه , موعظه کردن
مؤیدالدینلغتنامه دهخدامؤیدالدین . [ م ُ ءَی ْ ی ِ دُدْ دی ] (اِخ ) ابن محمودبن صاعدبن محمد حاتمی صوفی . متوفی به سال 700 هَ . ق . او راست : 1- لامیه (تاریخ انشاء 691).
دیباجهلغتنامه دهخدادیباجه . [ج َ ] (معرب ، اِ) دیباجة، بحسب لفظ مصغر دیباج است ودر اصل لغت فرس به معنی جامه ای است نیمچه از دیبای خسروانی مکلل که پوشش خاصه ٔ پادشاهان عجم بودی آن رابر بالای جامه های دیگر پوشیدندی و در هیچ پوشش چندان تکلف نکردندی که در دیباجه زیرا که آن یکی از علامات پادشاهی است
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن علی بن محمدبن علی ملقب به میر سیدشمس الدین پسر میر سیدشریف جرجانی . از علماء بنام قرن هشتم هجری بشمار است . قاضی نوراﷲ شوشتری آرد:وی به حلیه ٔ فیض سرمدی و زیور خلق محمدی آراسته بود. مولانا خضر حبلرودی که از تلامذه ٔ اوست در خطبه ٔ کتاب نهج المست
خطبهلغتنامه دهخداخطبه . [ خ ِ ب َ ] (ع اِمص ) خواستگاری زن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : خلیفه ٔ عباسه را بجعفر داد، خطبه خواند. (تاریخ بخارای نرشخی ).این پیرزن هنوز عروس کرم نزادپس سر چرا بخطبه ٔ این زن درآورم . خاق
خطبهلغتنامه دهخداخطبه .[ خ ُ ب َ ] (ع اِ) کلام که در ستایش خدا و نعت نبی و موعظه ٔ خلق باشد. (از ناظم الاطباء). کلام خطیب که در ستایش خدا و موعظت باشد. (از آنندراج ). در کشاف و اصطلاحات فنون خطبه چنین تعریف شده است : خطبه ، عبارتست از گفتاری که مشتمل بسم اﷲ الرحمن الرحیم و سپاس ایزد متعال بدا
خطبهلغتنامه دهخداخطبه . [ خ ِ ب َ ] (ع اِمص ) خواستگاری زن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : خلیفه ٔ عباسه را بجعفر داد، خطبه خواند. (تاریخ بخارای نرشخی ).این پیرزن هنوز عروس کرم نزادپس سر چرا بخطبه ٔ این زن درآورم . خاق
خطبهلغتنامه دهخداخطبه .[ خ ُ ب َ ] (ع اِ) کلام که در ستایش خدا و نعت نبی و موعظه ٔ خلق باشد. (از ناظم الاطباء). کلام خطیب که در ستایش خدا و موعظت باشد. (از آنندراج ). در کشاف و اصطلاحات فنون خطبه چنین تعریف شده است : خطبه ، عبارتست از گفتاری که مشتمل بسم اﷲ الرحمن الرحیم و سپاس ایزد متعال بدا