خطوطلغتنامه دهخداخطوط. [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || سند. نوشته گواهی : بفرمود تا بدیار شام و زمین حجاز... بگشتند و خطوط از جمله ٔ سادات و علویان بستدند. (کتاب النقض ).- خطوط شعاعی </s
خطوط چهرهلغتنامه دهخداخطوط چهره . [ خ ُطِ چ ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چین و چروکی که در صورت و سیما می باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
خطوط سیمالغتنامه دهخداخطوط سیما. [ خ ُ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطوط موجود در صورت . چین و چروک صورت . خطوط چهره . (یادداشت بخط مؤلف ).
مشواةدیکشنری عربی به فارسیاهن مشبکي که روي ان گوشت کباب ميکنند , خطوط يا ميله هاي فلزي مشبک , زمين فوتبال
خطوطلغتنامه دهخداخطوط. [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || سند. نوشته گواهی : بفرمود تا بدیار شام و زمین حجاز... بگشتند و خطوط از جمله ٔ سادات و علویان بستدند. (کتاب النقض ).- خطوط شعاعی </s
خطوطلغتنامه دهخداخطوط. [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || سند. نوشته گواهی : بفرمود تا بدیار شام و زمین حجاز... بگشتند و خطوط از جمله ٔ سادات و علویان بستدند. (کتاب النقض ).- خطوط شعاعی </s
مخطوطلغتنامه دهخدامخطوط. [ م َ ] (ع ص ) خطی .کتاب خطی . مخطوطات ، کتب خطی ، مقابل چاپی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || خط کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شیارشده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). حفرکرده شده . (از اقرب الموارد).
سامانة حرکت بین خطوطlane-keeping assist system, active lane-keeping assistواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که با تشخیص خطوط جاده، سبب تداوم و حفظ حرکت خودرو در بین خطوط میشود اختـ . س. ح. خ. LKAS
الگوهای خطوطtransit line typesواژههای مصوب فرهنگستاناَشکال هندسی مختلف خطوط حملونقل عمومی، مانند خطوط شعاعی و قطری و دایرهای