خطدارلغتنامه دهخداخطدار. [ خ َ ] (نف مرکب ) مخطط. دارای خطوط. مرقوم . (منتهی الارب ).- کاغذ خطدار ؛ کاغذیست که روی آن بفواصل معین خط کشیده اند تاکتابت بروی آنها بعمل آید.
چادر خطدارلغتنامه دهخداچادر خطدار. [ دَ / دُ رِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چادر شطرنجی . چادر چارخانه . چادر راه راه . چادر مخطط: قَوْصَف ، چادر خطدار مربع. (منتهی الارب ).
گذارلغتنامه دهخداگذار. [ گ ُ ] (اِمص ) ریشه ٔ فعل گذاردن . گذاشتن . || عبور. مرور. گذشتن : هم به چنبر گذار خواهد بوداین رسن را اگرچه هست دراز. رودکی .اگر خود بهشتی وگر دوزخی است گذارش سوی چینود پل بود. اور