خطآرایلغتنامه دهخداخطآرای . [ خ َ ] (نف مرکب ) آرایش دهنده ٔ خط. خوشنویسی که چون نویسد با نوشت خود خط را می آراید. کنایه از خوشنویس : یمین تو چو خط آراید آفرین شنوی بر آن یمین خطآرای از یسار و یمین . سوزنی .کلک خطآرای تست کرده بسی خل
ماشین خطآراballast regulatorواژههای مصوب فرهنگستانماشینی برای صاف و یکنواخت کردن لایۀ پارسنگ متـ . خطآرا
خثراءلغتنامه دهخداخثراء. [ خ ُ ث َ ] (ع ص )ج ِ خثیر و خثیر النفس به معنی شوریده دل است . (از معجم الوسیط) (متن اللغة). - قوم خُثَراء الانفس ؛ مردم بهم آمیخته از هرجنس . (از اقرب الموارد).
خطرایهلغتنامه دهخداخطرایه . [ خ َ ی َ / ی ِ ] (اِ) جامه ٔ پشمین درویشان که ریسمانها وپشمها از آن آویخته باشد. (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از فرهنگ اوبهی ).
ماشین خطآراballast regulatorواژههای مصوب فرهنگستانماشینی برای صاف و یکنواخت کردن لایۀ پارسنگ متـ . خطآرا
ماشین خطآراballast regulatorواژههای مصوب فرهنگستانماشینی برای صاف و یکنواخت کردن لایۀ پارسنگ متـ . خطآرا