خفرزلغتنامه دهخداخفرز. [ خ َ ف َ / خ َ رَ ] (اِ) خرفه . بقلةالحمقاء پرپهن . (یادداشت بخط مؤلف ) : بگاه نام جستن تیرباران چنان رانی که برگ گل بهاران خفرز آید ترا ریگ رونده ثمر آید ترا بحر دمنده .(و
خفرجلغتنامه دهخداخفرج . [ خ َ ف َ / خ َ رَ ] (اِ) سبزه و گیاه خرفه را گویندو آنرا بعربی بقلةالحمقاء می نامند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). رجوع به خفرز در این لغت نامه شود.
خفرجلغتنامه دهخداخفرج . [ خ َ ف َ / خ َ رَ ] (اِ) سبزه و گیاه خرفه را گویندو آنرا بعربی بقلةالحمقاء می نامند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). رجوع به خفرز در این لغت نامه شود.