خلافیلغتنامه دهخداخلافی . [ خ ِ / خ َ ] (ص نسبی ) منسوب به علم خلاف . رجوع به علم خلاف ذیل خلاف شود.- مسائل خلافی ؛ مسائل مربوط بعلم خلاف : صادق را... با قاضی بلخ و مسأله های خلافی ... .(تاریخ بیهقی ).
خلفیلغتنامه دهخداخلفی . [ خ َ ] (ص نسبی ) پشتی . عقبی . چیزی که در پس واقع شود. ضد قدامی .(ناظم الاطباء). (از: خلف عربی + یای نسبت فارسی ).
خلفیلغتنامه دهخداخلفی . [ خ َ ل َ ] (ص نسبی ) متوالی . پی درپی . (ناظم الاطباء). (از: خَلَف عربی + یای نسبت فارسی ).
خلیفیلغتنامه دهخداخلیفی . [ خ ِل ْ لی فا ] (ع مص ) مصدر دیگر است برای خلافت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ایستادن بجای کسی که از پیش تو بوده باشد. (تاج المصادر بیهقی ).
یک روییلغتنامه دهخدایک رویی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) بی ریایی و بی ساختگی و یک جهتی و بی خلافی . (ناظم الاطباء). و رجوع به یک روی و یک رویه شود.
محمودلغتنامه دهخدامحمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن علی ابی طالب بن عبداﷲبن ابی الرجاء اصفهانی . رجوع به ابوطالب خلافی ... شود.
فخرآوریلغتنامه دهخدافخرآوری . [ ف َ وَ ] (حامص مرکب ) عمل فخرآور. فخرفروشی . تفاخر. مفاخرت : ز رومی و چینی در آن داوری خلافی برآمد به فخرآوری . نظامی .رجوع به فخر شود.