لغتنامه دهخدا
خلانیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) درج کردن . نشاندن . داخل کردن . در میان نهادن . بزور داخل کردن . (ناظم الاطباء). فروبردن چیزی نوک تیز در چیزی دیگر، چنانکه خاری به تن . (یادداشت بخط مؤلف ) : خالدبن ولید برسم مبارزان عرب دو تیر بر دستار خویش خلانیده ، نزد اب