خلدآشیانلغتنامه دهخداخلدآشیان . [ خ ُ ] (ص مرکب ) بهشت مکان . وصفی است که برای مرده جهت تعظیم می آورند. (یادداشت بخط مؤلف ).
رضوان جایگاهلغتنامه دهخدارضوان جایگاه . [ رِض ْ ] (ص مرکب ) بهشت مقام . خلدآشیان . اصطلاحی است که پس از نام مرده آرند، مانند خلدآشیان . (یادداشت مؤلف ). دعای خیر برای مردگان ، یعنی جای او در بهشت باد. (ناظم الاطباء).
طوبینشینفرهنگ مترادف و متضادبهشتی، طوبیآشیان، بهشتیمکان، جنتمکان، خلدآشیان، فردوسمکان ≠ دوزخ نشین، دوزخی
خالدفرهنگ مترادف و متضاد۱. پایدار، پاینده، جاودان، جاوید، مخلد ≠ فانی، ناپایا ۲. بهشتی، خلدنشینی، خلدآشیان
خلدمکانلغتنامه دهخداخلدمکان . [ خ ُ م َ ] (ص مرکب ) بهشت جای . دعائی است در حق مرده . رجوع به خلدآشیان شود. (یادداشت بخط مؤلف ).
بهشتیفرهنگ مترادف و متضاد۱. مربوط بهبهشت ۲. اهل بهشت، جنتمکان، خلدآشیان ≠ دوزخی، دوزخنشین ۳. دلپذیر، خوشایند