خلوتیلغتنامه دهخداخلوتی . [ خ َل ْ وَ ] (اِخ ) نام سلسله ای از درویشان . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خلوتیه شود.
خلوتیلغتنامه دهخداخلوتی . [ خ َل ْ وَ ] (اِخ ) نام کمال الدین اسماعیل اصفهانی ، شاعر معروف . (ناظم الاطباء).
خلوتیلغتنامه دهخداخلوتی . [ خ َل ْ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به خلوت . کنایه از گوشه نشین و مجرد. (از ناظم الاطباء) : بشنو ازین پرده و بیدار شوخلوتی پرده ٔ اسرار شو. نظامی .خلوتی پرده ٔ اسرار شوما همه خفتیم تو بیدار شو.<p class="
خلوتیلغتنامه دهخداخلوتی . [ خ َل ْ وَ ] (اِخ ) نام سلسله ای از درویشان . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خلوتیه شود.
خلوتیلغتنامه دهخداخلوتی . [ خ َل ْ وَ ] (اِخ ) نام کمال الدین اسماعیل اصفهانی ، شاعر معروف . (ناظم الاطباء).
خلوتیلغتنامه دهخداخلوتی . [ خ َل ْ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به خلوت . کنایه از گوشه نشین و مجرد. (از ناظم الاطباء) : بشنو ازین پرده و بیدار شوخلوتی پرده ٔ اسرار شو. نظامی .خلوتی پرده ٔ اسرار شوما همه خفتیم تو بیدار شو.<p class="
خلوتیانلغتنامه دهخداخلوتیان . [ خ َل ْ وَ ] (اِ مرکب ) ج ِ خلوتی . منزوی ها. عزلت نشینان . عزلت گزینان : خلوتیان هر کجا مجلس خاصی کنیدترک ادب باشد ار دردسر آرد خمار. خاقانی .تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرندچنگ صبحی بدر پیر مناجات بر
خلوتیهلغتنامه دهخداخلوتیه . [ خ َل ْ وَ تی ی َ ](اِخ ) نام سلسله ای از صوفیه و دراویش است . (یادداشت بخط مؤلف ). یکی از فرق صوفیه که بیشتر در کشور عثمانی و کشورهای مجاور آن حتی یوگسلاوی گذران کنند. شیخ عثمان افندی و اسماعیل حقی از بزرگان این فرقه اند.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عثمان خلوتی ضریر، مشهور به ناظم الدرر. رجوع به علی خلوتی شود.
علی ضریرلغتنامه دهخداعلی ضریر. [ ع َ ی ِ ض َ ] (اِخ ) ابن عثمان خلوتی ضریر. مشهور به ناظم الدرر. رجوع به علی خلوتی شود.