خمسونلغتنامه دهخداخمسون . [ خ َ ] (ع عدد، ص ، اِ) پنجاه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خمصانلغتنامه دهخداخمصان . [ خ ُ ] (ع ص )مرد باریک . اخمص . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ). منه : کان رسول اﷲ (ص ) خمصان الاخمصین .
خمصانلغتنامه دهخداخمصان . [خ َ م َ ] (ع ص ) مرد باریک شکم و گرسنه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : رجل ٌ خمصان .
خمسیانلغتنامه دهخداخمسیان . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ندوشن بخش خضرآباد به شهرستان یزد. دارای 120 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت . صنایع دستی زنان کرباس بافی و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="l
خمسینلغتنامه دهخداخمسین . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منگور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. دارای 138 تن سکنه . آب آن از رودخانه و چشمه است . محصول آن غلات و توتون و حبوبات می باشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است . (از فرهنگ
خمسینلغتنامه دهخداخمسین . [ خ َ ] (ع عدد، ص ، اِ) پنجاه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). در حالت نصبی و جری خمسین و در حالت رفعی خمسون است . || اعتکاف پنجاه روزه ٔ ترسایان است که پنجاهه می نامند چنانکه چله ٔ اماثل سنت و جماعت که چهل روز بود. (از شرفنامه ٔ م
پنجاه هزارلغتنامه دهخداپنجاه هزار. [ پ َ هََ / هَِ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) پنجاه بار هزار. خمسون الف .