خمیازه ٔ خشکلغتنامه دهخداخمیازه ٔ خشک . [ خ َم ْ زَ / زِ ی ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آرزوی بیحاصل . (آنندراج ).
خمیازهلغتنامه دهخداخمیازه . [ خ َم ْ زَ/ زِ ] (اِ) فاژه . دهن دره . دهان دره . باسک . پاسک . آسا. تثاوب . خمیاز. بازشدن تشنجی و طبیعی دهان بطوری مخصوص با غلبه خواب یا ماندگی ، بیاستو. آسا. فنجا. ثوباء. هاک . خامیاز. (یادداشت بخط مؤلف ) :</span
خمیازهفرهنگ فارسی عمیددَم عمیق همراه با باز شدن غیر ارادی دهان، بر اثر خستگی، کسالت، بیخوابی، یا خوابآلودگی؛ دهندره.
خمیازهفرهنگ فارسی معین(خَ زِ) (اِ.) 1 - حالتی که به سبب خستگی ، اختلال در خواب و کسالت در شخص ایجاد شود به طوری که به فاصلة کوتاه و ناخودآگاه دهان تا حد ممکن باز شده ، دست ها کشیده و سینه منبسط گردد. 2 - دهان دره .
خمیازهلغتنامه دهخداخمیازه . [ خ َم ْ زَ/ زِ ] (اِ) فاژه . دهن دره . دهان دره . باسک . پاسک . آسا. تثاوب . خمیاز. بازشدن تشنجی و طبیعی دهان بطوری مخصوص با غلبه خواب یا ماندگی ، بیاستو. آسا. فنجا. ثوباء. هاک . خامیاز. (یادداشت بخط مؤلف ) :</span
خمیازهفرهنگ فارسی عمیددَم عمیق همراه با باز شدن غیر ارادی دهان، بر اثر خستگی، کسالت، بیخوابی، یا خوابآلودگی؛ دهندره.
خمیازهفرهنگ فارسی معین(خَ زِ) (اِ.) 1 - حالتی که به سبب خستگی ، اختلال در خواب و کسالت در شخص ایجاد شود به طوری که به فاصلة کوتاه و ناخودآگاه دهان تا حد ممکن باز شده ، دست ها کشیده و سینه منبسط گردد. 2 - دهان دره .
خمیازهلغتنامه دهخداخمیازه . [ خ َم ْ زَ/ زِ ] (اِ) فاژه . دهن دره . دهان دره . باسک . پاسک . آسا. تثاوب . خمیاز. بازشدن تشنجی و طبیعی دهان بطوری مخصوص با غلبه خواب یا ماندگی ، بیاستو. آسا. فنجا. ثوباء. هاک . خامیاز. (یادداشت بخط مؤلف ) :</span
خمیازهفرهنگ فارسی عمیددَم عمیق همراه با باز شدن غیر ارادی دهان، بر اثر خستگی، کسالت، بیخوابی، یا خوابآلودگی؛ دهندره.
خمیازهفرهنگ فارسی معین(خَ زِ) (اِ.) 1 - حالتی که به سبب خستگی ، اختلال در خواب و کسالت در شخص ایجاد شود به طوری که به فاصلة کوتاه و ناخودآگاه دهان تا حد ممکن باز شده ، دست ها کشیده و سینه منبسط گردد. 2 - دهان دره .