خمیدنیلغتنامه دهخداخمیدنی . [ خ َ دَ ] (ص لیاقت ) قابل خمیدن . خم شدنی . خم گشتنی . (یادداشت بخط مؤلف ).
خمیدنلغتنامه دهخداخمیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) کج شدن . خم گردیدن . (ناظم الاطباء). خم شدن . خم آوردن . دوتا شدن . چفته شدن . خم خوردن . منحنی گشتن . گوژ شدن . دولا شدن . بخم شدن . انحناء. انعطاف . تقوس . (یادداشت بخط مؤلف ) : خمیدی سر از بار شاخ درخت بفر جهاندار پ