خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنبه
لغتنامه دهخدا
خنبه . [ خ َ ب ِ ] (اِ) طاق . || صفه . (ناظم الاطباء). || آن باشد که در باغهای انگور در میان رسته ٔ تاک جوی بزنند و گودال کنند و خاکهای آن را بر دو کنار آن ریخته کنارها را بلند سازند و از سر بلندی تا سر بلندی دیگر چوبها اندازند تا درخت تاک بر بالای آ...
-
خنبه
لغتنامه دهخدا
خنبه . [ خُم ْ ب ِ ] (اِ) خم بزرگ و دراز که در آن غله کنند خواه از گل و سفال باشد یا از چوب . (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). انبار خانه ٔ بقالان بود جداجدا که چیزی نهند. (نسخه ای از اسدی ). چهاردیواری باشد که بر شکل چرخشتی سازند از بهر غله . (صحاح ا...
-
خنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xombe خم بزرگ.
-
خنبه
فرهنگ فارسی معین
(خُ بِ) (اِ.) 1 - خم بزرگ . 2 - گودال یا چهاردیواری که در آن غله ریزند.
-
خنبه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
silo
-
واژههای مشابه
-
خنبة
لغتنامه دهخدا
خنبة. [ خ َ ب َ ] (ع اِمص ) تباهی . فساد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خنبة
لغتنامه دهخدا
خنبة. [ خ َ ن ِ ب َ ] (ع ص ) باناز. باکرشمه . نرم آواز. (منتهی الارب ): جاریة خنبة؛ کنیزک با ناز و کرشمه و نرم آواز. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) ظبیة خنبة؛ آهوی گردن فرودآرنده ٔ نشیننده که نگذارد جای را. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان ا...
-
پل خنبه
لغتنامه دهخدا
پل خنبه . [ پ ُ ل ِ ؟ ] (اِخ ) نام پلی به هرات . (هرات نامه ٔ سیف هروی ص 320).
-
جستوجو در متن
-
خنبجه
لغتنامه دهخدا
خنبجه . [ خُم ْ ب َ ج َ / ج ِ ] (معرب ، اِ مصغر) خمره . خم کوچک . مأخوذ از خنبه ٔ فارسی .(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خنبجه
لغتنامه دهخدا
خنبجه . [ خُم ْ ب ُ ج َ / ج ِ ] (معرب ، اِ) ظرف بزرگ چوبین ، گلین یا سفالین که در آن غله ریزند. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). مأخوذ از خنبه ٔ فارسی .
-
نرم آواز
لغتنامه دهخدا
نرم آواز. [ ن َ ] (ص مرکب ) رخیم . (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). نرم آوا. که صدائی ملایم و لطیف دارد. که آهسته و به شرم سخن گوید: خَنِبة؛ با ناز وکرشمه و نرم آواز. (منتهی الارب ). رجوع به نرم شود.
-
شکینه
لغتنامه دهخدا
شکینه . [ ش َ ن َ / ن ِ ] (اِ) آوند دراز. (ناظم الاطباء).ظرف دراز. (برهان ) (آنندراج ). ظرف دراز و خمی که درآن غله کنند. (برهان ) (از گنجینه ٔ گنجوی ). در بیت ذیل از نظامی ظاهراً معنی مطلق ظرف دارد : به خوان کسان برمخور نان خویش شکینه بنه بر سر خوان ...
-
چینه
لغتنامه دهخدا
چینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) چنه . دانه ٔ مرغان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). دانه ای که مرغان خورند. (غیاث اللغات ). علف مرغ بود. (اوبهی ). دانه که مرغان خورند. آنچه از دانه و جز آن که مرغ به منقار از زمین چیند. (یادداشت مؤلف ). در تداول گناباد خ...