خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنبک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خنبک
/xombak/
معنی
= خمک
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنبک
لغتنامه دهخدا
خنبک . [ خُم ْ ب َ ] (اِمص ) برهم زدگی کف های دست با اصول مطابق ساز. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرای ناصری ). || استهزاء. مسخره . (ناظم الاطباء). || (اِ) جامه ٔ درشت و خشن که درویشان پوشند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آر...
-
خنبک
لغتنامه دهخدا
خنبک . [ خُم ْ ب ُ ] (اِخ ) قریتی است از بدخشان . (ناظم الاطباء).
-
خنبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] xombak = خمک
-
واژههای مشابه
-
خُنبک
لهجه و گویش تهرانی
آدم چاق
-
خنبک زدن
لغتنامه دهخدا
خنبک زدن . [ خُم ْ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) دست زدن و اظهار فرح و سرور و مستی کردن و تنبک زدن . (ناظم الاطباء) : خنبک زند چو بوزنه چنبگ زند چو خرس . خاقانی .در تماشای دل بدگوهران میزدی خنبک بر آن کوه گران . مولوی .گوید او محبوس خنب است این تنم چون من ا...
-
خُم، خُمب، هنب،خُنبک، هنبه
لهجه و گویش تهرانی
خمره،خُمچه
-
دستک و دمبک/دنبک/خنبک
لهجه و گویش تهرانی
دستک زدن و سرو صدا ،تشریفات ،کف و هورا،شلوغی
-
واژههای همآوا
-
خُنبک
لهجه و گویش تهرانی
آدم چاق
-
جستوجو در متن
-
خماک
لغتنامه دهخدا
خماک . [ خ ُ ] (اِ) خنبک . (ناظم الاطباء).
-
تنبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تنبیک، دنبک› (موسیقی) tombak از آلات موسیقی به شکل دهل که از فلز یا چوب میسازند و در یک طرف آن پوست نازکی میکشند و آن را هنگام نواختن زیر بغل میگیرند و با سر انگشتان به آن میزنند؛ ضرب؛ خمک؛ خنبک.
-
خمچه
لغتنامه دهخدا
خمچه . [ خ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) خم کوچک . (ناظم الاطباء). خنبچه . خنبک . (یادداشت بخط مؤلف ) : گل خمچه اش نزد طراح جام بعقل مخمر برآورده خام بود خمچه قسمی ز خم لیک خردتوانش ببزم بزرگان نبرد.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
خمک
لغتنامه دهخدا
خمک . [ خ ُم ْ م َ ] (اِ) خنبک . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (جهانگیری ). || صدای دست بر دست زدن با اصول و ضرب گرفتن مطابق ساز. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) : درآمد بشورش دم گاودم بخمک زدن خام روئینه خم . نظامی (از فرهنگ جهانگیری ).|| (اِ مصغر) دف کوچ...