خندهدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی دهآور، عجیب، غریب، غیرعادی، بامزه، مضحک، سرگرم کننده، بانمک، غیرعادی، تمسخرآمیز مطایبهآمیز
خنده دارلغتنامه دهخداخنده دار. [ خ َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) خنده دارنده . مضحک . مضحکه . خنده آور. (یادداشت بخط مؤلف ) : خنده دار اینجاست که او خود زشتی کرد و توقع نیکی دارد.- خنده دار بودن ؛ مضحک بودن . موجب خن
خنده داریلغتنامه دهخداخنده داری . [ خ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) خنده آور. مضحک . خنده دار. خنده آور. (یادداشت به خط مؤلف )
خنده داردیکشنری فارسی به انگلیسیfunny, humorous, jocose, jocular, jokey, laughable, quizzical, ridiculous, risible
آرامۀ خندهدارcomic reliefواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فن نمایشی در سوگنامه برای فراغت تماشاگر و تغییر فضا از حالت جدی به کمدی
آرامۀ خندهدارcomic reliefواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فن نمایشی در سوگنامه برای فراغت تماشاگر و تغییر فضا از حالت جدی به کمدی