خواستنیلغتنامه دهخداخواستنی . [ خوا / خا ت َ ] (ص لیاقت ) درخور خواستن . درخور طلبیدن . قابل طلب کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خواستنیدیکشنری فارسی به انگلیسیdelectable, delicious, desirable, favorite, irresistible, luscious, mouthwatering
خواستنیلغتنامه دهخداخواستنی . [ خوا / خا ت َ ] (ص لیاقت ) درخور خواستن . درخور طلبیدن . قابل طلب کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خواستنیدیکشنری فارسی به انگلیسیdelectable, delicious, desirable, favorite, irresistible, luscious, mouthwatering
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
درخواستنیلغتنامه دهخدادرخواستنی . [ دَ خوا / خا ت َ ] (ص لیاقت ) قابل درخواست . درخورطلب . تقاضا و تمنا کردنی . طلب کردنی : بنده با خواجه و بونصر بنشیند و آنچه داند در این باب بگوید و مواضعه بنویسد و آنچه درخواستنی است ، درخواهد. (تاریخ بیه
خواستنیلغتنامه دهخداخواستنی . [ خوا / خا ت َ ] (ص لیاقت ) درخور خواستن . درخور طلبیدن . قابل طلب کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
ناخواستنیلغتنامه دهخداناخواستنی . [ خوا / خا ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل خواستن نیست . که طلب کردن را نشاید. که نباید تقاضا و طلب کرد. که نباید خواست .
نخواستنیلغتنامه دهخدانخواستنی . [ن َ خوا / خا ت َ ] (ص لیاقت ) نامطلوب . نامطبوع . که خواستنی نیست . مقابل خواستنی . رجوع به خواستنی شود.
خواستنیدیکشنری فارسی به انگلیسیdelectable, delicious, desirable, favorite, irresistible, luscious, mouthwatering