خواشتلغتنامه دهخداخواشت . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش رزاب شهرستان سنندج ، دارای 250 تن سکنه . آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و مختصر برنج . شغل اهالی زراعت و گله داری و زغال فروشی . راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران
خواستلغتنامه دهخداخواست . [ خوا / خا ] (ص ) راه کوفته شده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || (اِ) جزیره که میان دریا باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || (مص مرخم ، اِمص ) اراده . مشیت . (ناظم الاطباء). اراده ای که دگرگون نشود : تو
خواشیدلغتنامه دهخداخواشید. [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستانهای هفتگانه ٔ بخش ششتمد شهرستان سبزوار. این دهستان در شمال باختری کوه میش واقع و محدود است از شمال بدهستان زمج ، از جنوب به بخش بردسکن از شهرستان کاشمر، از خاور بدهستان شامات ، از باختر بدهستان همائی و فروغن . راه جدیدالاحداث و شوسه ٔ س
خواستدیکشنری فارسی به انگلیسیaim, desire, fancy, liking, preference, propensity, readiness, requirement, resolution, stomach, volition, will, wish
خواشتیلغتنامه دهخداخواشتی . [ خ َ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به خَواشَت که قریه ای است از قراء بلخ . (از انساب سمعانی ).
خواشتیلغتنامه دهخداخواشتی . [ خ َ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به خَواشَت که قریه ای است از قراء بلخ . (از انساب سمعانی ).
اخواشتلغتنامه دهخدااخواشت . [ اَخ ْ ] (اِخ ) از مبارزان عهد افراسیاب تورانی . (مجمل التواریخ والقصص ص 90). رجوع به اخواسپ شود.