خوانالغتنامه دهخداخوانا. [ خوا / خا ] (نف ) آنکه تواند خواند. خواننده . باسواد. (یادداشت بخط مؤلف ).- ناخوانا ؛ بی سواد. (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر بودی کمال اندر نویسایی و خوانایی چرا آن قبله ٔ کل ن
خوانائیلغتنامه دهخداخوانائی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی آنچه قابل خواندن است . کیفیت قابل خواندن . آنچه شایسته ٔ خواندن است ، چون : این کتاب خوانایی دارد که اینهمه اصرار بخواندش می کنی ؟ || عمل خواندن . (یادداشت بخط مؤلف ) :</span
خوانافرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی خطی که خوب و واضح نوشته شده و بهآسانی خوانده میشود؛ خواندنی.۲. باسواد.
خواناییreadabilityواژههای مصوب فرهنگستانمیزان سهولت درک نرمافزار که ازطریق انتخاب زبان برنامهنویسی مناسب و رعایت الگوهای نگارش برنامه و امثال آن تأمین میشود
خوانالغتنامه دهخداخوانا. [ خوا / خا ] (نف ) آنکه تواند خواند. خواننده . باسواد. (یادداشت بخط مؤلف ).- ناخوانا ؛ بی سواد. (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر بودی کمال اندر نویسایی و خوانایی چرا آن قبله ٔ کل ن
خوانافرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی خطی که خوب و واضح نوشته شده و بهآسانی خوانده میشود؛ خواندنی.۲. باسواد.
خوانالغتنامه دهخداخوانا. [ خوا / خا ] (نف ) آنکه تواند خواند. خواننده . باسواد. (یادداشت بخط مؤلف ).- ناخوانا ؛ بی سواد. (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر بودی کمال اندر نویسایی و خوانایی چرا آن قبله ٔ کل ن
ناخوانالغتنامه دهخداناخوانا. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) لایُقْرَء. غیرمقروء. که خوانا نیست . || بی سواد. امی . عامی . که خواندن نتواند : اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی چرا آن قبله ٔ کل نانویسا بود و ناخوانا.<p class="author
خوانافرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی خطی که خوب و واضح نوشته شده و بهآسانی خوانده میشود؛ خواندنی.۲. باسواد.