خوانچه چیدنلغتنامه دهخداخوانچه چیدن . [ خوا / خا چ َ / چ ِ چی دَ ] (مص مرکب ) سفره انداختن . سفره آراستن . (یادداشت مؤلف ).
خواگینهلغتنامه دهخداخواگینه . [ خوا / خا ن َ / ن ِ ] (اِمرکب ) تخم مرغ به روغن بریان کرده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خاگینه . رجوع به خاگینه شود.
خوانچهلغتنامه دهخداخوانچه . [ خوا / خا چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) خوان کوچک . سفره ٔ کوچک . (ناظم الاطباء). || طبق چوبی است اعم از آنکه مدور باشد و در آن غله را از خاشاک پاک سازندیا طولانی پایه که در آن بزرگان طعام چاشت را گذارند و
خوانگهلغتنامه دهخداخوانگه . [ خوا / خا گ َه ْ ] (اِ) محل خوان . سفره خانه : همان پنج تن را بر خویش خواندبنزدیکی خوانگه برنشاند.فردوسی .
خوانةلغتنامه دهخداخوانة. [ خ َوْ وا ن َ ] (ع اِ) دُبُر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خوانچهفرهنگ فارسی عمیدطبق چوبی یا فلزی چهارگوش که در آن میوه، شیرینی، یا چیزی دیگر گذاشته و بر روی سر از جایی به جای دیگر میبرند.
خوانچهلغتنامه دهخداخوانچه . [ خوا / خا چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) خوان کوچک . سفره ٔ کوچک . (ناظم الاطباء). || طبق چوبی است اعم از آنکه مدور باشد و در آن غله را از خاشاک پاک سازندیا طولانی پایه که در آن بزرگان طعام چاشت را گذارند و
خوانچهفرهنگ فارسی عمیدطبق چوبی یا فلزی چهارگوش که در آن میوه، شیرینی، یا چیزی دیگر گذاشته و بر روی سر از جایی به جای دیگر میبرند.
خوانچهفرهنگ فارسی معین(خا چِ) (اِمر.) 1 - خوان کوچک . 2 - طبق چوبین کوچک که در آن شیرینی ، میوه یا جهاز عروس گذارند و بر روی سر حمل کنند.
خوانچهلغتنامه دهخداخوانچه . [ خوا / خا چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) خوان کوچک . سفره ٔ کوچک . (ناظم الاطباء). || طبق چوبی است اعم از آنکه مدور باشد و در آن غله را از خاشاک پاک سازندیا طولانی پایه که در آن بزرگان طعام چاشت را گذارند و
خوانچهفرهنگ فارسی عمیدطبق چوبی یا فلزی چهارگوش که در آن میوه، شیرینی، یا چیزی دیگر گذاشته و بر روی سر از جایی به جای دیگر میبرند.
خوانچهفرهنگ فارسی معین(خا چِ) (اِمر.) 1 - خوان کوچک . 2 - طبق چوبین کوچک که در آن شیرینی ، میوه یا جهاز عروس گذارند و بر روی سر حمل کنند.