خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواه
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خواستن) xāh ۱. = خواستن۲. خواهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آزادیخواه، بدخواه، خودخواه، دادخواه.
-
واژههای مشابه
-
مژده خواه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] moždexāh ۱. کسی که به دلیل آوردن مژده خواهان مژدگانی است.۲. [مجاز] جاسوس.
-
وام خواه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) vāmxāh ۱. کسی که از دیگری پولی به قرض میخواهد.۲. آن که طلب خود را از وامدار میخواهد.
-
نیک خواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹نیکوخواه، نکوخواه› nikxāh کسی که خوبی و خوشی دیگری را بخواهد: ◻︎ نیکخواهان دهند پند ولیک / نیکبختان بُوَند پندپذیر (؟: کلیلهودمنه: ١١٢).
-
نام خواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] nāmxāh آنکه خواهان نام و شهرت است؛ نامجو؛ نامخواهنده.
-
نان خواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] nānxāh ۱. آنکه طلب نان کند؛ نانخواهنده.۲. [مجاز] فقیر.
-
نان خواه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nānxāh تخمی زردرنگ و خوشبو، با طعمِ کمی تند و تلخ که گاهی روی نان میریختهاند؛ جوانی؛ زنیان؛ زینان؛ زینیان؛ ساسم.
-
آزادی خواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (سیاسی) 'āzādixāh ۱. آزادیطلب؛ دوستدار آزادی.۲. طرفدار دموکراسی و رژیم مشروطیت.
-
پوزش خواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) puzešxāh عذرخواه.
-
خون خواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] xunxāh آنکه پس از کشته شدن کسی انتقام وی را میگیرد یا قصاص قاتل را میخواهد.
-
فرجام خواه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (حقوق) farjāmxāh آنکه از دادگاه تقاضای تجدیدنظر میکند؛ مستدعی تمیز.
-
جمهوری خواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] (سیاسی) jomhurixāh طرفدار حکومت جمهوری.
-
دولت خواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) do[w]latxāh ۱. خواهان دولت؛ طرفدار دولت.۲. خیرخواه.
-
رزم خواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] razmxāh رزمخواهنده؛ رزمخواه؛ جنگجو.