لغتنامه دهخدا
انجوخ . [ اَ ] (اِ) چین گرفتن بود روی و تن را و آنچه بدین ماند. (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 75). شکن و چین باشد که در روی و تن و پوست و غیر آن افتد. (صحاح الفرس ). چین و شکن روی و اندام باشد از غایت پیری یا بسبب دیگر. (برهان قاطع) (از آنندرا