خوشیدگیلغتنامه دهخداخوشیدگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) پژمردگی . (یادداشت مؤلف ): ذُبْلَة؛ خوشیدگی لب از تشنگی . (منتهی الارب ).
خوشیدهلغتنامه دهخداخوشیده . [ دَ / دِ] (ن مف / نف ) خشک شده . خشکیده . (برهان قاطع) : او مردی پیر است پایها خوشیده می گوید خوابی دیده ام می خواهم تا بگویم . (راحةالصدور راوندی ). دوازده سال پای علی غلام
خوشیدهفرهنگ فارسی عمیدخشکشده؛ خشکیده: ◻︎ شکوفه گاه شکفتهست و گاه خوشیده / درخت وقت برهنهست و وقت پوشیده (سعدی: ۹۸).