خوشباشیلغتنامه دهخداخوشباشی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) حالت خوش بودن . بی غمی . || کنایه از لاابالیگری : نیست در بازار عالم خوشدلی ور زآنکه هست شیوه ٔ رندی و خوشباشی ّ عیاران خوش است .حافظ.
خوشدلیلغتنامه دهخداخوشدلی . [ خوَش ْ / خُش ْ دِ ] (حامص مرکب ) دلخوشی . شادی . شادمانی . نشاط. خرمی . شنگی . عشرت : در عمر تنم به خوشدلی زیست آگاه نشدکه عاشقی چیست . امیرحسینی سادات .و من زنی دارم خو
شیوهلغتنامه دهخداشیوه .[ شی وَ / وِ ] (اِ) طور و عمل و طرز و روش و قاعده . (برهان ). طور. رسم . طریقه . سبک . اسلوب . روش . نهج . وتیره . نسق . سان . گون . گونه . هنجار. طریق . راه . طرز.(یادداشت مؤلف ). طرز و روش . (ناظم الاطباء) (غیاث ) (از فرهنگ جهانگیری