خوشبرخوردفرهنگ مترادف و متضاد۱. خلیق، مردمدار، خوشگفتار ≠ بدبرخورد ۲. خوشمحضر، خوشمعاشرت، نیکمحضر، معاشرتی ≠ بدمحضر، بدمعاشرت
مؤدبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی بانزاکت، باادب، خوشبرخورد، آراسته، آدابدان، مبادی آداب، باب، آقا، مقیّد، باتربیت
بشفرهنگ مترادف و متضاد۱. دیم ۲. بسیم، تازهرو، خوشبرخورد ۳. خوش ۴. خوشمره، لذیذ ۵. بست، بند ۶. یال، کاکل
اجتماعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی خوشمشرب، دلجو، خوشبرخورد، معاشرتی، انسگیر، برونگرا، غریبنواز، مجلسآرا[ی]، مجلسافروز، مردمدار، مهماننواز، مستقبل، مهربان
خلیقفرهنگ مترادف و متضاد۱. خوشاخلاق، خوشبرخورد، خوشخو، خوشخلق، مودب، متین، مردمدار، ملایم، نرم ≠ بدخلق ۲. سزاوار، شایسته، لایق ۳. خوگیر، انسپذیر ۴. مردمدار، مهربان، نرمخو، نیکخلق، نیکخو ≠ بداخلاق، بدخو