لغتنامه دهخدا
عبدالحق . [ع َ دُل ْ ح َق ق ] (اِخ ) استرابادی . جوانی خوش طبع و خوش محاوره و اخلاق حمیده و اخلاق پسندیده داشت . و میگویند که قاضی جرجان خری به رشوت به قاضی عسکر داده تا قاضی گشته و سید عبدالحق جهة او این قطعه گفته است :همی گشت در شهر شخصی ز جرجان که قاضی شود صدر راضی