خونریزیلغتنامه دهخداخونریزی . (حامص مرکب ) ریختن خون . سفاکی . خون بسیار ریختن . مردم بسیار کشتن . (ناظم الاطباء). سفک دماء. خون ریزش . قتل . (یادداشت بخط مؤلف ). کشتار : تیغ از آن سو بقهر خونریزی رفق از این سو بمرهم آمیزی . نظامی .ن
خونریزیلغتنامه دهخداخونریزی . (حامص مرکب ) ریختن خون . سفاکی . خون بسیار ریختن . مردم بسیار کشتن . (ناظم الاطباء). سفک دماء. خون ریزش . قتل . (یادداشت بخط مؤلف ). کشتار : تیغ از آن سو بقهر خونریزی رفق از این سو بمرهم آمیزی . نظامی .ن
خونریزیلغتنامه دهخداخونریزی . (حامص مرکب ) ریختن خون . سفاکی . خون بسیار ریختن . مردم بسیار کشتن . (ناظم الاطباء). سفک دماء. خون ریزش . قتل . (یادداشت بخط مؤلف ). کشتار : تیغ از آن سو بقهر خونریزی رفق از این سو بمرهم آمیزی . نظامی .ن