خونیقلغتنامه دهخداخونیق . (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر، واقع در یک هزار و پانصدگزی جنوب اهر و یک هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر. دارای 685 تن سکنه . آب آن از دو رشته چشمه و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir
خونیکلغتنامه دهخداخونیک . (اِخ ) دهی است از دهستان بهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
خونیکلغتنامه دهخداخونیک . (اِخ ) دهی است از دهستان پسکوه بخش قائن شهرستان بیرجند واقع در 33 هزارگزی باختر قاین سر راه مالرو عمومی سربیشه به قاین . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
خونیکلغتنامه دهخداخونیک . (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری بیرجند. از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
خونکارلغتنامه دهخداخونکار. [ خو / خُن ْ ] (اِ مرکب ) مخفف خداوندکار. خاوندگار. خداوندگار. خواندگار. خونگار. (یادداشت مؤلف ). خوندگار. خوندکار. خندگار. || لقب سلاطین عثمانی بزمان صفویه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به خداوندگار و خوندگار شود.
اسماعیل آبادلغتنامه دهخدااسماعیل آباد. [ اِ ](اِخ ) دهی از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. کوهستانی ، معتدل . سکنه 20 تن . شیعه . زبان فارسی . آب آن از قنات . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت . راه مالرو دارد. حسین آباد کلاته ، ابراهیم دره ، خونک ، بنی جان ج
خونکارلغتنامه دهخداخونکار. [ خو / خُن ْ ] (اِ مرکب ) مخفف خداوندکار. خاوندگار. خداوندگار. خواندگار. خونگار. (یادداشت مؤلف ). خوندگار. خوندکار. خندگار. || لقب سلاطین عثمانی بزمان صفویه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به خداوندگار و خوندگار شود.