خونرویhemorrhageواژههای مصوب فرهنگستانبیرون آمدن خون از رگ خونی پارهشده و ریخته شدن به درون یا بیرون از بدن * مصوب فرهنگستان اول
خونیاریperfusionواژههای مصوب فرهنگستانوارد کردن یا رساندن مایع به داخل بافت، معمولاً با تزریق به داخل رگهای خونی
خونگیرلغتنامه دهخداخونگیر. (نف مرکب ) خون گیرنده . حجام . فصاد. رگ زن .آنکه از بدن دیگران خون می گیرد. (یادداشت مؤلف ).