خیوقیلغتنامه دهخداخیوقی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به خیوق . (یادداشت مؤلف ). از مردم خیوه . اهل خیوه . رجوع به خیوه شود.
پیوندینۀ خوکیporcine graftواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیوندینۀ نیملایهستبر که از پوست خوک به دست میآید و بهطور موقت برای پوشاندن جراحتهای ناشی از سوختگی شدید به کار میرود
خوکیزهلغتنامه دهخداخوکیزه . [ زِ ] (اِ) بط بزرگ . غاز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 404). خولیزه . خولیز.
پیوندینۀ خوکیporcine graftواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیوندینۀ نیملایهستبر که از پوست خوک به دست میآید و بهطور موقت برای پوشاندن جراحتهای ناشی از سوختگی شدید به کار میرود
خوک دشتیلغتنامه دهخداخوک دشتی . [ ک ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خوکی که در دشت زیست می کند : مریخ دلالت کند بر شیران و پلنگان و گرگان و خوک دشتی . (التفهیم ).
خوکیزهلغتنامه دهخداخوکیزه . [ زِ ] (اِ) بط بزرگ . غاز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 404). خولیزه . خولیز.
پیوندینۀ خوکیporcine graftواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیوندینۀ نیملایهستبر که از پوست خوک به دست میآید و بهطور موقت برای پوشاندن جراحتهای ناشی از سوختگی شدید به کار میرود