خوگرفتهلغتنامه دهخداخوگرفته . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) عادت شده . معتاد. آموخته شده . اعتیاد پیدا کرده . (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). || مأنوس . الفت گرفته . انس یافته . (یادداشت مؤلف ).
خوگرفتهلغتنامه دهخداخوگرفته . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) عادت شده . معتاد. آموخته شده . اعتیاد پیدا کرده . (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). || مأنوس . الفت گرفته . انس یافته . (یادداشت مؤلف ).
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
خوگرفتهلغتنامه دهخداخوگرفته . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) عادت شده . معتاد. آموخته شده . اعتیاد پیدا کرده . (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). || مأنوس . الفت گرفته . انس یافته . (یادداشت مؤلف ).