خوگرفتگیلغتنامه دهخداخوگرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) الفت . انس . || تعود. اعتیاد. عادت یافتگی .
خوگرفتهلغتنامه دهخداخوگرفته . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) عادت شده . معتاد. آموخته شده . اعتیاد پیدا کرده . (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). || مأنوس . الفت گرفته . انس یافته . (یادداشت مؤلف ).
اعتیادلغتنامه دهخدااعتیاد. [ اِ ] (ع مص ) عادت کردن . (المصادر زوزنی ) (از منتخب از غیاث اللغات ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خوی گرفتن . خوکردن . خوی کردن بچیزی . (یادداشت بخط مؤلف ). یقال : اعتاده ؛ عادت کرد او را. (منتهی الارب ). ضَراوَة. (یادداشت بخط مؤلف ). || پیاپی آمدن چی
الفتلغتنامه دهخداالفت . [ اُ ف َ ] (ع اِمص ) خو کردن و دوستی ، و به لفظ دادن و نهادن و کردن استعمال میشود. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). و نیز با یافتن و داشتن صرف شود. الفة. انس گرفتن و دوستی . (از اقرب الموارد). خوگرفتگی . (صراح ). خو گرفتن به کسی . خوگرشدن . خوگری . انس . همدمی . آمیزش
انسلغتنامه دهخداانس .[ اُ ] (ع مص ) آرام یافتن به چیزی و بی پژمان شدن . (منتهی الارب ). خو گرفتن و آرام گرفتن بچیزی و الفت گرفتن . (غیاث اللغات ). خوگر شدن . (یادداشت مؤلف ). || (اِ) خرمی و بی پژمانی ضد وحشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ضد وحشت . (از اقرب الموارد). استئناس . تأنس . (یا