خویسلغتنامه دهخداخویس . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش شوش شهرستان دزفول ، واقع در 15 هزارگزی جنوب شوش و 6 هزارگزی باختری راه اهواز به دزفول . این دهکده در دشت قرار دارد با آب و هوای مناطق گرمسیری . آب آن از ر
خویسلغتنامه دهخداخویس . [ ] (اِخ ) قریه ای است پنج فرسنگی مشرقی ده روم به فارس . (فارس نامه ٔ ناصری ).
خوش خوشلغتنامه دهخداخوش خوش . [ خوَش ْ / خُش ْ خوَش ْ / خُش ْ ] (ق مرکب ) آهسته آهسته . رفته رفته . کم کم . نرم نرم . (یادداشت مؤلف ). خوش خوشک : گر کونت از نخست چنان بادریسه بودآن بادریسه خوش خو
خوزلغتنامه دهخداخوز. [ خ َ ] (ع اِ) دشمنی . خصومت . عداوت . || (مص ) دشمن داشتن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (اقرب الموارد).
خویسرهلغتنامه دهخداخویسره . [ خُی ْ س َ رِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان چهاردانگه بخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 12 هزارگزی شمال هوراندو 27 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. این دهکده کوهستانی است با آب و هوای معتدل و مایل بگرمی و <
خویسهلغتنامه دهخداخویسه . [ خ َ س َ / س ِ ] (اِ) منازعه . مناقشه . مباحثه . (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ) (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : ابوعبداله خفیف را با موسی بن عمران جیرفتی خویسه افتاد. (از نفحات الانس جامی از انجمن آرای
خویسرهلغتنامه دهخداخویسره . [ خُی ْ س َ رِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان چهاردانگه بخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 12 هزارگزی شمال هوراندو 27 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. این دهکده کوهستانی است با آب و هوای معتدل و مایل بگرمی و <
خویسهلغتنامه دهخداخویسه . [ خ َ س َ / س ِ ] (اِ) منازعه . مناقشه . مباحثه . (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ) (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : ابوعبداله خفیف را با موسی بن عمران جیرفتی خویسه افتاد. (از نفحات الانس جامی از انجمن آرای
تخویسلغتنامه دهخداتخویس . [ ت َخ ْ ] (ع مص ) فرستادن شتران را یکان یکان بسوی آب و یکباره رها نکردن تا ازدحام نشود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || کاستن چیزی . (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به تخویش شود.