خُردشدگی یخبندانیfrost shattering, gelifractionواژههای مصوب فرهنگستانخُردشدگی و فروپاشی فیزیکی سنگ یا خاک براثر فشار عظیم ناشی از یخزدگی آب موجود در شکستگیها یا فضاهای خالی یا سطوح لایهبندی آن
خُردشدگیshatteringواژههای مصوب فرهنگستانفرایند خُرد شدن سنگ سخت به قطعات زاویهدار براثر تنشهای شدید
شکستگی ـ خردشدگیcomminuted fractureواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شکستگی که در آن استخوان شکسته چند تکه شود
خردشدهلغتنامه دهخداخردشده . [ خ ُ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ریزریزشده . خردشکسته : شعری چو سیم خردشده باشدعیوق چون عقیق یمان احمر.ناصرخسرو.
خُردشدگیshatteringواژههای مصوب فرهنگستانفرایند خُرد شدن سنگ سخت به قطعات زاویهدار براثر تنشهای شدید
خُردشدگیshatteringواژههای مصوب فرهنگستانفرایند خُرد شدن سنگ سخت به قطعات زاویهدار براثر تنشهای شدید