خشت خشتلغتنامه دهخداخشت خشت . [ خ ِ خ ِ ] (اِ صوت ) خش خش و آن صوت کاغذ و جامه و غیر آن است : خشت خشت موش در گوشش رسیدخفت مردی شهوتش کلی رمید.مولوی (مثنوی ).
خشت مالی کردنلغتنامه دهخداخشت مالی کردن . [ خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خشت مالیدن . خشت زدن . خشت ساختن .