خوگرفتهلغتنامه دهخداخوگرفته . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) عادت شده . معتاد. آموخته شده . اعتیاد پیدا کرده . (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). || مأنوس . الفت گرفته . انس یافته . (یادداشت مؤلف ).
چفتهلغتنامه دهخداچفته . [ چ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) سر گوسفند را گویند. (برهان ). سر گوسفند. (جهانگیری ). سر گوسپند. (رشیدی ) (ناظم الاطباء). چفده . (ناظم الاطباء). || (ص ) خمیده و دوتا و کژ بود. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 486). خیده و