خیانت کارلغتنامه دهخداخیانت کار. [ ن َ ] (ص مرکب ) خائن . خیانتگر. (یادداشت مؤلف ) : خیانتکار ترسناک بود. (قرةالعیون ).
خیانت گریلغتنامه دهخداخیانت گری . [ ن َ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل خیانتگر. عمل خائن : از خیانتگری است بدنامی وز بدی هست بد سرانجامی . نظامی .کام دل هست و کامرانی هست در خیانت گری چه آری دست .نظامی .
خائنفرهنگ مترادف و متضاد۱. خیانتپیشه، خیانتگر، خیانتکار ≠ خادم، خدمتگزار ۲. نمکبهحرام، وطنفروش، میهنفروش ≠ ، وطنپرست، میهنپرست، خادم ۳. بیوفا، عهدشکن، غدار ≠ باوفا، وفادار، وفامند ۴. متقلب، نادرست ≠ درستکار