خش خشلغتنامه دهخداخش خش . [ خ ِ خ ِ] (اِ صوت ) حکایت صوت جامه ٔ آهاردار گاه رفتن یا جنبیدن صاحب آن و امثال آن . بانگ جامه ٔ نو و بانگ کاغذو جز آن . خشت خشت . (یادداشت بخط مؤلف ) : از آنسو خشخش مخفی ازینسو شق شق مدفون شنو این رمز از قاری سؤال است آن جواب است ای
عدد ماخ بحرانی خیز پَسارcritical drag-rise Mach numberواژههای مصوب فرهنگستانعدد ماخ جریانآرامی که در آن به دلیل موج ضربهای، ضریب پَسار در زاویۀ حملۀ مشخص بهسرعت افزایش مییابد
عدد ماخ واگراییdivergence Mach Noواژههای مصوب فرهنگستانعدد ماخ بزرگتر از عدد ماخ بحرانی که فراتر از آن سرعت خیز پَسار افزایش مییابد
عدد ماخ واگراییـ پَسارdrag-divergence Mach numberواژههای مصوب فرهنگستانعدد ماخی که در آن شکلگیری امواج ضربهای با توجه به پَسار و سازهلرز و فرمانپذیری چشمگیر است متـ . عدد ماخ خیز پَسار drag-rise Mach number
خیزلغتنامه دهخداخیز. (نف مرخم ) خیزنده . برخیزنده . (ناظم الاطباء). بلندشونده . این لفظ در حالت ترکیب بدو وجه مستعمل میشود یکی آنکه جزء اول حال از ذات او باشد چون سبکخیز و دیگر آنکه بمعنی مکانی بود که حال و ذی حال از آن پیدا شود چون دشت عاشق خیز. (آنندراج ).- آب خیز</spa
خیزفرهنگ فارسی عمید۱. = خاستن۲. (اسم مصدر) پَرِش؛ جهش.۳. خیزنده (در ترکیب با کلمه دیگر): حاصلخیز، سبکخیز، سحرخیز، شبخیز.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] بلند شدن.⟨ خیز برداشتن: (مصدر لازم) [عامیانه] جستن؛ جهیدن.⟨ خیز کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ خیز برداشتن
دانش خیزلغتنامه دهخدادانش خیز. [ ن ِ ] (نف مرکب ) علم خیز. سرزمین دانش .که از آن دانش برخیزد: یونان مملکتی دانش خیز بود.
درخیزلغتنامه دهخدادرخیز. [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سبلوئیه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان . واقعدر 30هزارگزی جنوب زرند و 5هزارگزی باختر راه مالروزرند به رفسنجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8</
حسن خیزلغتنامه دهخداحسن خیز. [ ح ُ ] (نف مرکب ) جائی که خوشرویان بسیار دارد: کش ، شهری بود به ماوراءالنهر حسن خیز. قریه ٔ گیلی و درچه ٔ سلطان آباد عراق حسن خیز است . طراز، شهری است ّ حسن خیز، به ترکستان .
پیش خیزلغتنامه دهخداپیش خیز. (نف مرکب ) که پیش خیزد. که از قبل خیزد. || (اِ مرکب ) خدمتکار. چالاک . (غیاث ). خادم و شاگرد و آنکه پیش از دیگران برخیزد : منم که جوش فغان بر لب خموش من است خروش محشریان پیش خیز جوش من است . طالب آملی (از آنندراج
خانه خیزلغتنامه دهخداخانه خیز. [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) خیزنده از خانه یعنی چیزی که بی قصد از خانه بهم رسد. (آنندراج ). آنچه از خانه بدست آید بدون آنکه آدمی را در بدست آوردن آن قصد بوده است ، از خانه بی زحمت آدمی بدست آید : گهی با چنان