خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خیول
/xoyul/
معنی
= خیل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیول
لغتنامه دهخدا
خیول . [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ خیل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خیل شود : بفرمود تا بزمگاه او بتعبیه ٔ خیول و تغشیه ٔ فیول بیاراستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). فیول و خیول سلطان بهدم آن حصار و آن دیوار برجوشیدند. (ترجمه ٔ تاری...
-
خیول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خَیل] [قدیمی] xoyul = خیل
-
خیول
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ ع . ] (اِ.) جِ خیل . 1 - گروه اسبان . 2 - گروه سواران . 3 - لشکرها، سپاه ها.
-
جستوجو در متن
-
خیل
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گروه اسبان . 2 - گروه سواران . ج . اخیال ، خیول .
-
فیول
لغتنامه دهخدا
فیول . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فیل . (منتهی الارب ) : خیول وفیول سلطان به هدم آن حصار و ردم آن دیوار برجوشیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و صف پیاده را بر هم ریختند چون فیول قبول جراحتها کردند. (جهانگشای جوینی ).
-
وطآت
لغتنامه دهخدا
وطآت . [ وَ طَ ] (ع اِ) ج ِ وطئة (وَطاءة) : و تلال از وطآت سواران و اسبان پایمال شد. (جهانگشای جوینی ). و کوههایی که ... از وطآت خیول و جمال شکسته گردن وپایمال گشت . (جهانگشای جوینی ). رجوع به وطئة شود.
-
بقور
لغتنامه دهخدا
بقور. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بَقَر گاو، خواه نر خواه ماده . (آنندراج ). گاوان . (مؤید الفضلاء) : از صهیل خیول و رغاء جمال و شهیق و زئیر سباع وکلاب و خوار بقور و تغاد اغنام . (جهانگشای جوینی ).این اسد غالب شدی هم بر بقورگر نبودی نوبت آن گاو زور.مولوی .
-
ثغاء
لغتنامه دهخدا
ثغاء. [ ث ُ ] (ع اِ) ثاغیه . || بانگ گوسپند و گاو و بز و مانند آن وقت آبستنی . || (مص ) بع بع کردن : از صهیل خیول و رغاء جمال و شهیق و زئیر سباع وکلاب و خوار بقور و ثغاء اغنام و صفیر طیور. (جهانگشای جوینی ). || (اِ) کفتگی در لب گوسفند.
-
اغنام
لغتنامه دهخدا
اغنام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَنَم ، بز و گوسپندان . (غیاث اللغات ). گوسپندان و بز.(آنندراج ). گله ها. (منتهی الارب ). ج ِ غنم که بمعنی بزها و گوسپندان است و مفرد از خود ندارد. (از اقرب الموارد). غُنوم . اَغانِم . (از اقرب الموارد) : صهیل خیول و رغاء جم...
-
مهادنت
لغتنامه دهخدا
مهادنت . [ م ُ دَ / دِ ن َ ] (از ع ، اِمص )مهادنة. آشتی کردن و صلح نمودن با همدیگر : با سلطان طریق مهادات و مهادنت پیش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 392). در میان این ایلک خان با قبایل و خیول ترکستان به اعالی ماوراءالنهر رسید و ناصرالدین رسول فرستاد ...
-
رغاء
لغتنامه دهخدا
رغاء. [ رُ ] (ع مص ) کفک برآوردن شیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || سخت گریستن کودک . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || بانگ کردن شتر و کفتار و شترمرغ . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). بانگ کردن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). بانگ کردن شتر و آهو...
-
گنجایی
لغتنامه دهخدا
گنجایی . [ گ ُ ] (حامص ) توانائی گنجیدن . (ناظم الاطباء). گنجایش : گفت اکنون چون منی ای من درآنیست گنجایی دو من در یک سرا. مولوی (مثنوی چ خاور ص 61). || توانائی . قدرت . (ناظم الاطباء).- گنجایی داشتن ؛ ظرفیت و گنجایش داشتن : این مملکتی است که طفیلی ...
-
مطایا
لغتنامه دهخدا
مطایا. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مطیة. (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). چهارپایها که بر پشت آنها سوار شوند مثل اسب و استر و غیر آن و این جمع مطیه است . (از غیاث ) (از آنندراج ) : و ابنای حضرت ... را به هدایا و عطایا و رغائب و مطایا و رکایب مستظهر گردان...
-
تغشیة
لغتنامه دهخدا
تغشیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص )چیزی در کسی پوشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بپوشانیدن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد). خویشتن را بجامه درپوشانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) : بفرمود تا بزمگاه او به تعبیه ٔ خیول و تغشیه ٔ فیول بیاراستند. (ترجمه ٔ تا...