دابالغتنامه دهخدادابا. (اِ) (هزوارش ، اِ) پهلوی ، زر . رجوع به حاشیه برهان قاطع چ معین شود. به لغت زند و پازند زر سرخ و طلا را گویند و به عربی ذهب خوانند. (برهان ).
دباءلغتنامه دهخدادباء. [ دُب ْ با ] (ع اِ) کدو. (منتهی الارب ) (دهار). کدوی تر. (مهذب الاسماء). رجوع به دبا ونیز رجوع به قرع شود. واحد آن دباءة است . (دهار).
دباءةلغتنامه دهخدادباءة. [ دُب ْ با ءَ ] (ع اِ) یکی کدو. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). رجوع به دُبّاء شود. ج ، دُباء. (دهار).
دابانلولغتنامه دهخدادابانلو. (اِخ ) دهی جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل . واقع در42 هزارگزی جنوب باختری اردبیل و 32 هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به خلخال . کوهستانی و معتدل و دارای 381 تن س
داباهانتنلغتنامه دهخداداباهانتن . [ ن ِ ت َ ] (هزوارش ، مص ) به لغت زند و پازند به معنی خندیدن باشد. (برهان ). این کلمه هزوارش و صحیح آن داباهونستن است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
پیر دابانولغتنامه دهخداپیر دابانو. [ ی ِ ن ُ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر ستاره شناسان و اطبای ایتالیاست ، وی بسال 1250م . متولد شد و بسال 1316 درگذشت . در پادووه تدریس علم طب کرد و برخی از آثار طبی و فلسفی نیزبوجود آورد. اعضای انگیزیسیو
ژوفری دابانسلغتنامه دهخداژوفری دابانس . [ رُ ] (اِخ ) کلود فرانسوا، مارکی دو. نام مخترع کشتی بخار متولد در رُش -سور-رُنیون (هُت -مارن ) بسال 1751 و متوفی بسال 1832 م .
دابانلولغتنامه دهخدادابانلو. (اِخ ) دهی جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل . واقع در42 هزارگزی جنوب باختری اردبیل و 32 هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به خلخال . کوهستانی و معتدل و دارای 381 تن س
داباهانتنلغتنامه دهخداداباهانتن . [ ن ِ ت َ ] (هزوارش ، مص ) به لغت زند و پازند به معنی خندیدن باشد. (برهان ). این کلمه هزوارش و صحیح آن داباهونستن است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).