خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارالسرور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارالسرور
لغتنامه دهخدا
دارالسرور. [ رُس ْ س ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان فشگل دره ، بخش آبیک شهرستان قزوین . نه هزارگزی شمال باختر آبیک سه هزارگزی راه شوسه . دامنه . سردسیر. سکنه 128 تن . آب آن از قنات و در بهار از رودخانه ٔ آتانک . محصول آن غلات ، لوبیا، مختصر انگور. شغل اها...
-
دارالسرور
لغتنامه دهخدا
دارالسرور. [ رُس ْ س ُ ] (ع اِ مرکب ) بهشت . (ناظم الاطباء). مقابل دارالغرور (دنیا). || جهان دیگر : ز ما زحمت خویش دارید دورشما وین سرا، ما و دارالسرور. نظامی .گفت رو من یافتم دارالسروروارهیدم از چه دارالغرور. مولوی (مثنوی ج 4 ص 467).|| (اِخ ) لقبی ک...
-
جستوجو در متن
-
دار سرور
لغتنامه دهخدا
دار سرور. [ رِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بهشت . رجوع به دارالسرور شود.
-
بهشت آسا
لغتنامه دهخدا
بهشت آسا. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) بهشت آئین . بهشت گونه . بهشت مانند : خدم مجلس بهشت آسایش تحیر عقول غلمان دارالسرور. (حبیب السیر).
-
غلمان
لغتنامه دهخدا
غلمان . [ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غُلام . (منتهی الارب ). جمع غلام است و غلام بر امرد اطلاق میشود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گاهی به معنی مفرد آید. (از آنندراج ) : هرکه قربان تو غلمان نشود آدم نیست صدقت میشوم ای مثل تو در عالم نیست . میرنجات (از آنندراج )....
-
بروجرد
لغتنامه دهخدا
بروجرد. [ ب ُ ج ِ ] (اِخ ) وروجرد. وروگرد. ولوگرد. بروگرد . شهرکیست خرم [ از جبال ] و بانعمت ، و از وی زعفران و میوه ٔ نیک خیزد. (حدود العالم ، ذیل بروگرد). شهری است بین همدان و کرج ، اول قریه ای بود بعد بزرگ شد. (از مراصدالاطلاع ). لقب این شهر دارال...
-
مقیم
لغتنامه دهخدا
مقیم . [ م ُ ] (ع ص ) آن که در جایی آرام کند و دوام ورزد و آن را وطن کند و باشنده و متوطن و ساکن و قرارگرفته . (ناظم الاطباء). اقامت کننده . قاطن . ساکن . جای گرفته . جای گیر در جایی . ثاوی . مقابل مسافر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مرا بی روی تو ن...
-
ادیب فراهانی
لغتنامه دهخدا
ادیب فراهانی . [ اَ ب ِ ف َ ] (اِخ ) محمدصادق متخلص به امیری ملقب به ادیب الممالک فرزند حاجی میرزا حسین نوه ٔمیرزا معصوم محیط برادر میرزا ابوالقاسم قائم مقام وزیر مشهور محمدشاه است . وی در 14 محرم 1277 هَ . ق . متولد شده علوم ادبی زمان را نزد اساتید ...
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت َ ] (اِ) بدن . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). جثه و اندام . (آنندراج ). بدن و توش و جسد و اندام و قد و قامت . (ناظم الاطباء). اوستا، تنو (جسم ، بدن ). پهلوی ، تن . هندی باستان ، تنو . افغانی ، تن . شغنی ، تنا . گیلکی ویرنی و نطنزی...
-
و
لغتنامه دهخدا
و. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حروف مصمته است . رجوع به مصمته شود. و نیز از حروف یرملون محسوب است . رجوع به یرملون شود. و ن...