دارالعلملغتنامه دهخدادارالعلم . [ رُل ْ ع ِ ] (ع اِ مرکب ) آموزشگاه .|| لقب شهرهایی که در آنها حوزه علمیه بوده است مانند قم ، نجف ، اصفهان و...
دارالعلومفرهنگ فارسی معین(رُ لْ عُ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - جایی که در آن علوم عالی تدریس کنند. 2 - شهری که در آن حوزة علمیه دایر باشد. 3 - کتابخانه .
طنطاویلغتنامه دهخداطنطاوی . [ طَ وی ی ] (اِخ ) (الشیخ ...) جوهری . از نویسندگان و شعرای نیکوسخن این عصر و از استادان مدرسه ٔ دارالعلم قاهره و متولد بسال 1287 هَ . ق . و صاحب تصانیف بسیار است . (معجم المطبوعات ج 2 ستون <span cla
ماهانیلغتنامه دهخداماهانی . (اِخ ) محمدبن عیسی مکنی به ابوعبداﷲ از علمای حساب و مهندسان نامی است که در دارالعلم بغداد می زیسته و در ریاضیات عالی و نجوم براعتی بکمال داشته است . کتاب در عرض کواکب سیاره و کتاب در نسبت و کتاب در 16 شکل مقاله اولی اقلیدس و اصلاح کت
ابراهیم جونپوریلغتنامه دهخداابراهیم جونپوری . [ اِ م ِ ؟ ] (اِخ ) شمس الدین ابراهیم شاه شرقی بن مبارکشاه ، سومین پادشاه سلسله ٔ جونپوری به هندوستان . او حامی علم و ادب بوده و در توسعه و ترقی امر زراعت نیز کوشیده است (803 -844 هَ .ق .).
حبوبیلغتنامه دهخداحبوبی . [ ح َ بو ب َ ] (اِخ ) سید محمدسعید پسر محمود معروف به حبوبی حسینی . خاندان حبوبی از خانواده های معروف نجف است و خود را از فرزندان حسین بن علی (ع ) میدانند. مولد وی نجف ، وفات او نیز همانجا در شعبان سال 1333 هَ . ق . بوده است ، اخلاق و
تخلیدلغتنامه دهخداتخلید. [ ت َ ] (ع مص ) جاویدان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). جاودانه کردن . (دهار). جاوید کردن . (زمخشری ). همیشه داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جاودانه کردن خدای تعالی کسی را. (اقرب الموارد) (از المنجد): خلد اﷲ تعالی فلاناً؛ جعله خالداً. (اقرب الموارد). ||